روزی کسـی را داشتـم که با تمام وجــود صدایم میکرد:
.
.
.
.
' عشقــــم '
رابــطه را دوبــاره شــروع نکــن
از تــو نمیــترسم ! نه !
مــن خــر ام
دل میــبندم
و تــو باز میــروی
و مــن باز تنها میــشوم
باز میــمیرم
باز ...
متاسفم كه توي فرهنگي بزرگ شدم كه مردمش تصور ميكنند با اندوه به خدا نزديكترند...
باشه قبوله! ما با هم فرق داریم...!!!
فقط به آرزوهام دست نزن؛ میشه؟؟؟
دنیای بی عدالت....!!!
عشق می فروشد...
به مردمی که حتی دل ندارند...
نگران فردایت نباش ... . !
خدای دیروز و امروز ... .
خدای فردا هم هست ... .
ما اولين باراست بندگي ميكنيم ... .
ولي ... .
او قرنهاست خُدايي ميكند ... .
اعتماد كن به خدايي اش ... .
خاکستَرم کُن،،،
مَن به پُکهای بیاَمانَت عادت کردم،،،
هِی میکِشیو میکِشیو میکِشی،،،
و نمیفَهمی،،،
من هم طَعمی دارم،،،
دودی،،،
و لذتی!!!
تو به من اعتیاد داشتیو،،،
و من اَحمَقانه دوستَت!!!
اولین باری که عشقم فهمید سیگار میکشم ،مثل بارون بارید…
با گریه قسمم داد “توروخدا دیگه نکش توروخدا ترکش کن” صداش توگوشمه هنوز !
اما من هنوزم که هنوزه دارم میکشم…
آخه چون اونم قسم خورده بود ، که ترکم نکنه ولی رفت… !!!
نامه فریدون فرخزاد به یک فا*حشه
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!
اما میخواهم برایت بنویسم
شنیده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!
… چه گناه کبیره ای…!
میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند،
من هم مانند همه ام
راستی روسپی!
از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو،
زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون می زند !!
اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد
و یا شوهر زندانی اش آزادشود این «ایثار» است !
مگر هردواز یک تن نیست؟
مگر هر دو جسم فروشی نیست؟
تن در برابر نان ننگ است…
بفروش ! تنت را حراج کن…
من در دیارم کسانی را دیدم
که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان
شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی
نه از دین .
شنیده ام روزه میگیری،
غسل میکنی،
نماز میخوانی،
چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری،
رمضان بعد از افطار کار می کنی،
محرم تعطیلی.
من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه،
جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم،
غسل هم نکنم،
چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم،
پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم،
محرم هم تعطیل نکنم!
فا*حشه !!
دعایم کن …
تعداد صفحات : 15