دلم بوی بارون میخواد... یه هوای ابری با یه قدم زدن طولانی...
.
منتظر نظراتتون در مورد پستام هستمااا
لطفا تو وبلاگم عضو بشید
دلم بوی بارون میخواد... یه هوای ابری با یه قدم زدن طولانی...
.
منتظر نظراتتون در مورد پستام هستمااا
لطفا تو وبلاگم عضو بشید
هرگز...
هرگز...
و هرگز!
تسلیم مشو!
وینستون چرچیل
دختر در حاليکه پشتش به پسره بود, بغض کرده و ناراحت درختارو نگاه ميکنه.
پسر معلومه که از اين وضعيت رازي نيست .شال دختر رو ميکشه عقب تا روشو برگردونه. دختر با اکراه شالشو درست ميکنه و محل نميذاره.
پسر با يه لبخند شيطنت آميز با صدايي بلند و خونسرد ميزنه زير آواز: درد و بلات, غصه هات به جونم, نزار بيشتر ازين چشم به رات بمونم... مجنونم مجنونم... عاشقانه ميخونم...
دختر : محل نميذاره
پسر: ميخوام بيام خاستگاري نگو نه نميشه... تو هم يه بار قرار بزار نگو نه نميشه
دختر: دور و برش را با نگراني ميپاد و پسر رو چپ چپ نگاه ميکنه.
پسربه صورت دختر لبخند موذيانه اي ميزنه و با فرياد ميخونه) : خيلي کمه اگه بگم واسه چشات در به درم...آخه تو همتا نداري الهي قربونت برم....الهي
دختر: درب آب معدني رو باز ميکنه و آب را ميپاشه روي پسر و ميگه: چته ديوونه...! ؟
پسر نميدونم چه در گوش دختر ميگويد اما وقتي دختر سرش را به نشانه ي نفي تکون ميده. از جايش بلند ميشه و با بلندترين صداي ممکن ميخونه: من فقط عاشق اينم بشينم يه گوشه ي دنج....
دختر دست پسر رو ميکشه تا اونوسر جاش بنشونه. پسر اما گوش نميده... دختر خندش ميگيره و ميشينه.
پسر حالا ساکت مياد کنار دختر و دستش رو دور اون حلقه ميکنه.نميدونم چی در گوش هم پچ پچ ميکنن و هردو با هم ميزنن زير خنده...!
دختر خودش رو توو دستای پسر جمع ميکنه و چشماشو ميبنده...
من در حاليکه محو کارهاي پسر بودم با خودم فکر ميکنم: اين پسر استثناييه... از اون وضعيت بد يکي از بهترين خاطره هاشونو ساخت... اونم تو چند دقيقه!
يادمان باشد:
خوشبختي گمشده همه ماست, مواظب باشيم اگرآن راپيداکرديم خودمان راگم نکنيم ...
مرا محاکمه کنید
نه نه مرا بی محاکمه ، اعدام کنید
مرا لخت و عریان اعدام کنید
من عمریست خاطره میسوزانم
در تاریکی شب ،سیگار خفه میکنم
شیون و زاری سرقت میکنم
و تا دلتان بخواهد در پس خورارضایم ،خودزنی میکنم
سالهای سال است آرزو دفن میکنم
من قاتلم
مرا بی محاکمه اعدام کنید
هیچ لذتی بالاتر از این نیست که
وقتی صبح آروم داری چشماتو باز میکنی
ببنی به چشمات زل زده
با انگشتای مردنش گونت لمس میکنه و میگه :
همه دنیا یه طرف تو هم یه طرف ♥
هرچه دلم را خالی می کنم باز ...
پر می شود از تو.
چه برکتی دارد دوست داشتنت
کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه عقب مانده ذهنی که اب دهنش کش اومده بود و ظاهر نامناسب و کثیفی داشت
به هر کسی که میرسه با زبون بی زبونی ازش میخواد دگمه بالای پیراهنش رو ببنده ! اما چون ظاهرخوب و تمیزی نداشت همه ازش اکراه داشتن و فرار میکردن !
دو سه تا سرهنگ راهنمایی و رانندگی با چند تا مامور وسط چهار راه ایستاده بودن و داشتن صحبت میکردند !یکی از اونها معلوم بود نسبت به بقیه از لحاظ درجه ارجحیت داره چون خیلی بهش احترام میذاشتن !
این عقب مونده ذهنی رفت وسط خیابون و به اونها نزدیک شد واز همون سرهنگی که اشاره کردم خواست که دگمه اش روببنده !سرهنگ بیسیم دستش رو به یکی از همکارانش داد و با دقت دگمه پیراهن اون معلول ذهنی رو بست و بعد از پایان کارش وسط خیابان و جلوی اونهمه همکار و مردم به اون عقب مونده ذهنی سلام نظامی داد و ادای احترام کرد !
اون عقب مونده ذهنی که اصلا توقع اینکار رو نداشت خندید واون هم به روش خودش سلام داد و بطرف پیاده رو اومد ...
لبخند و احساس غروری که توی چهره اش بود رو هیچوقت فراموش نمیکنم !
بعد از این قضیه با خودم گفتم کاش اسم و مشخصات اون سرهنگ رو یاد داشت میکردم تا با نام بردن ازش تقدیر کنم ! اما احساس کردم اگر فقط بعنوان یک انسان ازش یاد کنم شایسته تر باشه !
این کار جناب سرهنگ باعث شد امیدوار بشم که هنوز انسانهایی با روح بزرگ وجود دارند .....!
زنده باشی جناب سرهنگ !
اینایی که داغون داغون میکنن فازشون چیه ؟!
شکست عشقی خورده میگه داغونم ...!
دوس دخترش بوسش نکرده میگه داغونم ...!
خوب گوش کن ...!
داغون اون کسیه که جلو بیمارستان آس و پاس نشسته چون هر آمپولش دو ملیون پولشه ...
داغون اون کسیه که ضامن نداره بهش وام بدن واسه کرایه خونه ...
داغون اون کسیه که 6 سال پای طرفش میشینه بعد میبینه آزمایش خونشون بهم نمیخوره ...
داغون اون مادریه که هفته ای دو بار دیالیز میشه ...
داغون اون دانشجویی هس که کلیه میفروشه که اخراج نشه ...
داغون اون پسریه که روش نمیشه با وضع مالیش بره خواستگاری دوست دخترش ...
داغون اون دختریه که سر میدون ویالون میزنه ...
داغون اونیه که تا جیبش خالی میشه دورش هم خالی میشه ...
داغون اون پسرک فال فروش سر چهار راهه ...
داغون اون دختریه که تو بهشت زهرا گل میفروشه ...
میفهـــــــــمی؟!
من و تو داغون نیستیم !!
دخترک ؛ ﺑﻴﺎ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﺍﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﻢ . .
ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻋﺮﻭﺳﻚ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﻧﻤﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ، ﻧﮕﺎﻩ
ﻛﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﻠﺪﻧﺪ ﺃﺳﺒﺎﺏ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺮﺕ ﻛﻨﻨﺪ، ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺍﺷﻚ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﻣﻲ
ﺗﺮﺳﻨﺪ ﻣﺮﺩﻳﺸﺎﻥ ﺯﻳﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﻭﺩ، ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻱ ﺗﻪ ﺻﺪﺍﻱ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺷﺎﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﯼ ﺑﯽ
ﺻﺪﺍﺍﺳﺖ .
ﺑﺎ ﻳﻚ ﺍﻏﻮﺵ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻗﻠﺐ ﻫﺮ ﻣﺮﺩﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺭﺩ، ﻧﮕﺄﻫﺸﺎﻥ
ﻛﻦ،ﻭﻗﺘﻲ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻧﺪ ،ﻣﺮﻳﻀﻨﺪ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ،ﺩﻟﺖ ﻧﻤﻲ ﺳﻮﺯﺩ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ،ﺑﺒﻴﻦ ﭘﺪﺭﺕ
ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻴﺮ ﺍﺳﺖ ?
ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ ﺟﺮ ﺯﻧﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ؟
ﺑﻲ ﻣﻌﺮﻓﺘﻨﺪ،؟
ﺣﺮﻑ ﺑﺪ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ؟
ﺑﺎﺯﻱ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ، !!
ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻘﺼﻴﺮﻱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ،ﻛﺴﻲ ﻧﺎﺯﺷﺎﻥ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ، ﮔﻞ ﺳﺮ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﻳﺸﺎﻥ
ﻧﻤﻲ ﺯﻧﺪ،ﺳﻴﻠﻲ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﻮﻱ ﺑﺎﺷﻨﺪ .
ﺩﺧﺘﺮﮎ . . .
ﭘﺴﺮ ﻫﺎ ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﮐﯽ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﻮ
ﯾﻪ مرد ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺴــــﺘﻪ ﺷﺪﻩ ...
ﺍﺯ ﺑﺲ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﯾﺨﺘﻪ ...
ﺍﺯ ﺑﺲ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ...
سنگ صبور خودش شده ...!
ﺗﻨــــﻬﺎﯾﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ...
ﻫﯽ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺭﻭ ﺟﯿﮕﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ
ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﯾــــــﺪﻩ
پس
ﺑﺎ ﻣــﺎ ﻧـﭙــﺮ ...
ﻟــﺐ ﭘــﺮ ﻣﯿﺸﯽ ...
ﻟــﺐ ﺗﺮ ﮐــﻨـﻢ
ﭘــَـﺮ ﭘـَــﺮ ﻣـﯿﺸـﯽ . . . !!
ﺑﺮﻓﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ ﭼــــﻨﺘﺎ " ﺁﺩﻡ " ﺑﺴﺎﺯﻳﻢ !
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...
ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ، ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ .
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ :
"ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ"
هیـــــچ گاه"
به خاطـــــر "هیـــــچ کـــــس"
دســـــت از "ارزشــــهایت" نکـــــش...
...
چــــون ....
زمانــــی که اون فـــــــرد از تــــو دســـــت بکشــــد،
تــــو مــــی مانـــی و یـــک ..... " مـــن" بــــــی ارزش
گاهی یک حرف زمستان ادم را گرم نگه میدارد.........
چرا ساکتی......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهم نیست ولنتاین یا سپندار مذگان
هر دوبهانه اند برای اینکه به تو بگویم
دوستت دارم
به جهنم که پیر میشوی
دیوانه !!!!!
چروکِ زیر چشمانت
همانقدر زیباست
که چینِ رویِ دامنت
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﯽ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﮔﯿﺠﯽ، ﺩﺳﺘﺖ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﮐﻪ sms ﺑﺪﯼ: ﺻﺒﺢ ﺑﺨﯿﺮ ﻋﺰﯾـــــﺰﻡ : )
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ sms ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻬﺶ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻧﻢ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ !!!
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺸﻨﻮﯼ ﺩﺍﻍ ﺩﻟﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﺸﻪ ..
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻪ ...
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺸﻨﻮﻡ ﺍﺯﻭﻥ ﺍﺯﻡ ﺑﭙﺮﺳﯿﻨﺎ .. ﺍﻣﺎ ﮐﺎﺭ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺸﻪ !
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﻋﮑﺴﺎﺷﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ ..
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺩﺳﺘﺖ ﻣﯿﺮﻩ ﺭﻭ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯽ ... ﻧﺰﻧﯽ .... ﺑﺰﻧﯽ ... ﻧﺰﻧﯽ ... !!!
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ .. ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺗﺤﻘﯿﺮﻭ ... !
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻫﯽ ﻋﮑﺴﺸﻮ ﺟﻠﻮ، ﻋﻘﺐ ﻣﯿﺒﺮﯼ ﻭ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺶ !!!
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﯾﻪ ﺑﭽﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﯾﺎﺩ ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺑﭽﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﺑﺮﻩ، ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺵ !!
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ!
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺷﺒﺎ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻧﻤﯿﺒﺮﻩ ..ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻪ
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﯼ ﻃﺮﻓﺶ ﭼﻪ ﺷﮑﻠﯿﻪ ...
میگی مهم نیست اما میخوای بدونی الان کجاست و چیکار میکنه ....
ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭﺭﺭﺭ
ﻣﻬﻤﻪ !!
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﭘﺲ ﻧﮕﻮ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺑﮕﻮ ﻣﻬﻤﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻪ ﺑﻠﺮﺯﺩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﯽ
ﭘﺎﯾﺖ ﮐﻪ ﺑﻠﺮﺯﺩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﺩﻟﺖ ﮐﻪ ﺑﻠﺮﺯﺩ…
ﻭﺍﻣﺼﯿﺒﺘﺎ…
ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻋﻜﺲ ﺍﻭﻝ ﻭﻳﭽﺖ ﺩﻗﺖ ﻛﺮﺩﻳﻦ؟!
ﻳﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻳﻪ ﻛﺮﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ ﻳﻌﻨﻲ ﺑﺎ ﻋﻀﻮﻳﺖ ﺩﺭ ﻭﻱ ﭼﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻮ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺘﻲ
ﺩﻗﻴﻘﺎً ﻫﻤﻮﻥ ﭼﻴﺰﻳﻪ ﻛﻪ همموﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻴﻢ،ﺗﻮ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﺗﻮ ﻛﻮﭼﻪ ﺗﻮ ﺗﺎﻛﺴﻲ
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﻬﻤﻮﻧﻲ ﻭ ...... ﻛﻠﻤﻮﻥ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻴﻪ ﺍﺻﻦ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ
ﻭ ﻧﻜﺘﻪ ﺩﻭﻣﺶ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻣﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ،ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﺩﻗﻴﻘﺎً ﺷﺮﺍﻳﻄﻲ ﻛﻪ ﺗﻚ ﺗﻚ ﻣﺎ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻳﻢ
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻛﻠﻲ ﺩﻭﺳﺘﻪ ﻣﺠﺎﺯﻱ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭﻟﻲ ﺩﻭﺭﻭ ﺑﺮﻣﻮﻥ ﺧﻠﻮﺗﻪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﺸﻴﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮ ﻣﻴﺸﻴﻢ ﻭ ﻛﺴﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﻤﻮﻥ ﻫﺴﺘﻦ ﻳﺎ ﻣﻴﺮﻥ ﻳﺎ ﻣﺎ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺻﻼً ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﻴﻢ
نوازشم کن
نترس ! ... تنهایی ام واگیر ندارد !!!
.
همیشه آرزوم این بود مخاطب خاصم بهم خیانت کنه
و عکساشو بندازم تو شومینه بسوزه
ولی خوب اولا که عکساشو ندارم ،
دوما من اصلا مخاطب خاص ندارم
و سوما هم بین خودمون بمونه ، شومینه هم نداریم
دودی که از دهانم بیرون میاد ، دود سیگار نیست !
قلبم سوخته…
هيــــچ چـــــيز مثــل "بدبختـــي "کودکان را ســـاکـت نمـــيکنــــد!
ويـکتـور هوگـو
باهام ﺩﻋﻮﺍ ﮐﻦ
ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻗـــﻬﺮ ﮐﻦ
ﺣﺮﺻﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭ
ﺑﻬــــﻮﻧﻪ ﺑﮕﯿـــــﺮ
ﺧﺮﻡ ﮐﻦ
ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺷﮑﻤﻮ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﯼ
ﺍﻣﺎﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻫﯿﭽــــﻮﻗﺖ ﺑﺮﯼ
ﻫﯿﭽــــــــــﻮقت
مسلمان به دنیا آمدم !
شیعه بزرگ شدم !
تردید بر جانم چنگ زد . کافر شدم !
بی آلایش . بی تعصب . در خویش فرو رفتم .
و آنگاه ایمان آوردم . به خویش . به انسان . به تو ! به ما !
من یقین دارم به زودی خود ، بهشت خواهم شد .
بهشت که شدم همه ی شما، و همه ی انسانها را دعوت خواهم کرد .
بی هیچ اجباری و حتی شاید، بی هیچ وعده و پیمانی!
بهشت من ، با حضور هر انسانی بهشت تر خواهد شد...
کسي را دوست بداريد که قلبتان مي خواهد,نه چشمتان...
نگران حرف يا فکر ديگران نباشيد.اين عشق شماست, نه انها
شهیـــد نیستـم
اما ،
تــو کـــــوچــه ی خـود را
به پـآِس ایــ ن همــه سـرگشتگـی(!)
به نــامَم کن ...
غمگینم همانندِ
"گرگی که حق گریه کردن ندارد تنها بر سر کوه میرود و سوزناک ترین زوزه هارا میکشد"
غمگینم همانند ِ
تنهائیش ؛ صندلی هم نبودنش را به رُخش کشید !!!
آنقدر سیگار را گذاشتم و خودکار را برداشتم
و بالعکس
که حال دیگر اشتباه میکنم
سیگار را به شکل خودکار و
خودکار را به شکل سیگار در دست میگیرم
البته برای من فرقی نمیکند
من و خودکارم و سیگارم این حرفها را نداریم
اصلا برای من باید حرفی چیزی فرضی شخصی خدایی باشد تا با او این حرفها را نداشته باشم
تا تو بودی تو بودی
حال که نیستی سیگارم و خودکارم
اگر نباشند تیغ و ارتفاع...
روز مرگم
نه قرآن بخوانید، نه فاتخه بدهید، نه احسان
نه گلاب بیاورید نه حلوا و نه خرما
کامتان شیرین می شود!
گریه و زاری نکنید حتی نماز میت هم نخوانید!
فقط چند نخ سیگار پشت سر هم بکشید
تا بدانید تمام مدتی که شماتتم می کردید چه کشیدم...
سلامتی روزی که من سفید پوشم...!
سلامتی روزی ک رفقا مشکی پوشنو من حال میکنم با تیریپشون...!
سلامتی چندتاشون...!
سلامتی یه صدای بلند و تکرار جمعیت...!
سلامت صوت قران دلسوز یه بینوا...!
سلامتی اشکا...!
سلامتی خاکا...!
سلامتی سنگا..!
سلامتی دلکندنا..!
سلامتی بهت کردنا..!
سلامتی تنهایی زیرخاک...!
سلامتی روزی که من نیستم و به خاطرات میپیوندم.....
لعنت به من که حضورم پر است از حس بی کسی...
ٲعـوذُ بِـاللّــه مِـن شَـر چشمــــآنت
کہ هـر پلک زدنت سجده واجب دارد
.
.
.
نظر برای این متن فراموش نشه ! لطفاََ
بغضها گلوي محبين حضرتش را ميفشارند و قلوبشان تنگ و نالان شده است. و اين نوا شنيده ميشود:
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است
..
پیام ها در ادامه مطلب
تعداد صفحات : 4