loading...
Autumn
بک بهمنی بازدید : 78 پنجشنبه 05 دی 1392 نظرات (0)

کنار خیابون ایستاده بودم که دیدم یه عقب مانده ذهنی که اب دهنش کش اومده بود و ظاهر نامناسب و کثیفی داشت
به هر کسی که میرسه با زبون بی زبونی ازش میخواد دگمه بالای پیراهنش رو ببنده ! اما چون ظاهرخوب و تمیزی نداشت همه ازش اکراه داشتن و فرار میکردن !
دو سه تا سرهنگ راهنمایی و رانندگی با چند تا مامور وسط چهار راه ایستاده بودن و داشتن صحبت میکردند !یکی از اونها معلوم بود نسبت به بقیه از لحاظ درجه ارجحیت داره چون خیلی بهش احترام میذاشتن !
این عقب مونده ذهنی رفت وسط خیابون و به اونها نزدیک شد واز همون سرهنگی که اشاره کردم خواست که دگمه اش روببنده !سرهنگ بیسیم دستش رو به یکی از همکارانش داد و با دقت دگمه پیراهن اون معلول ذهنی رو بست و بعد از پایان کارش وسط خیابان و جلوی اونهمه همکار و مردم به اون عقب مونده ذهنی سلام نظامی داد و ادای احترام کرد !
اون عقب مونده ذهنی که اصلا توقع اینکار رو نداشت خندید واون هم به روش خودش سلام داد و بطرف پیاده رو اومد ...
لبخند و احساس غروری که توی چهره اش بود رو هیچوقت فراموش نمیکنم !
بعد از این قضیه با خودم گفتم کاش اسم و مشخصات اون سرهنگ رو یاد داشت میکردم تا با نام بردن ازش تقدیر کنم ! اما احساس کردم اگر فقط بعنوان یک انسان ازش یاد کنم شایسته تر باشه !
این کار جناب سرهنگ باعث شد امیدوار بشم که هنوز انسانهایی با روح بزرگ وجود دارند .....!
زنده باشی جناب سرهنگ !

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
پاییز پنجره ای ست که از اتاق من به هوای تــــــــو باز میشود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    پاییز رو دوس داری ؟؟؟
    کـــدوم فصـــل رو بیشتر دوســـــ♥ـــــت داری ؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 151
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 60
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 70
  • باردید دیروز : 14
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 145
  • بازدید ماه : 113
  • بازدید سال : 1,139
  • بازدید کلی : 75,905