loading...
Autumn
بک بهمنی بازدید : 83 پنجشنبه 09 آبان 1392 نظرات (0)

خانم خانم حال شما خوبه ؟
يهو به خودم اومدم..رو زمين رو برفها نشسته بودم..
از دنيای دور و ورم هيچی نميفهميدم..
ديدم رفتگر بالا سرم وايساده و به من خيره شده...
دوباره چشمم به آگهی افتاد...
رفتگر هم به دنبال نگاه من نگاه کرد..
انگار پی برده بود تا حدودی قضيه رو..
گفت ميخواييد زنگ بزنم بريد داخل ؟
منم فقط خیره بودم به آگهی...
یهو رو به روی همون آگهی چهره ی داداشمو دیدم..
چقدر بزرگ شده..
انگار نه انگار همون پسر دوازده ساله بود...
- اینجا چه غلطی میکنی ؟؟
یهو به خودم اومدم..ضربان قلبم رفت بالا...
خودمو از روی زمین و برفا جمع کردم..
فقط سرمو انداختم زمین...
- با چه رویی اومدی اینجا ؟؟!!
- اشک میریزی ؟؟!! گریه میکنی ؟! تو مگه اینی که مرده رو میشناسی ؟! هان ؟
با هر حرفش خردتر میشدم...
- گمشو تو همون لجن بازاری که بودی !!
- بســه !
صدای مامان بود..
وقتی دیدمش هق هق و اشکم بدتر شد..
دلم میخواست بغلش کنم..
دلم میخواست دست و پاشو ببوسم...
دلم میخواست بهش بگم منو ببخش...
دلم میخواست...
- بیا تو الآن همسایه ها میان بیرون آبرومون میره
داداشم : چـــی میگی مامان ؟!؟! کجا بیاد ؟!؟! این جاش تو این خونه نیست !!
هولم داد عقب...
مامان اومد و دستمو گرفت و منو برد داخل خونه...
داداشمم شال و کلاه کرد همون موقع و از خونه زد بیرون..گفت یا جای این آشغال اینجاست یا جای من !
از شرمندگی حتی زبونم تو دهنم نمیچرخید یه حرفی بزنم..
فقط اشک میریختم...
- بالاخره اومدی..اما چقدر دیر...
- دیگه نرو..همه چیو خراب تر از اینی که هست نکن...
- من خیلی وقته بخشیدمت..دعام همیشه پشت سرت بوده..بابات به هردری زد پیدات نمیکرد...
- چقدر بزرگ شدی...همیشه منتظرت بودیم..
- بابات نیست ببینه....
اشکای مامان هم جاری شد...
تحمل نداشتم..طاقتشو نداشتم...
نمیتونستم تحمل کنم..این حال و وضع رو...
- اتاقتو داداشت بهم ریخته..اما میتونی بری اونجا بخوابی..برو استراحت کن..برو
این مهرش و محبتش داشت بیشتر عذابم میداد...
چرا با این همه بلا که سرش آوردم بازم بهم مهر و محبت میکنه...
وقتی پامو تو اتاقم گذاشتم دیدم خیلی از وسایلم نیست..
تختم شکسته...
شیشه اتاقمم شکسته..
همه چی بهم ریخته اس...
- داداشت هر روز میومد بهم میریخت اینجا رو..
- در اتاقتم قفل میکردم درو میشکست و وسایلتو مینداخت بیرون..یا میشکست...
منو تو اتاقم تنها گذاشت..اتاقی که توش پاک ترین دختر روی زمین بودم..
دختری که اونجا نماز میخوند..
درس میخوند..
همه ی غمش درس و خانواده اش بود...
..
خاطرات و وجودم تو اون خونه داشت نابودم میکرد..ذره ذره آبم میکرد..
انقدر اشک ریختم تا خوابم برد...
...
با صدای جیغ و داد و کوبیدن به در و..از خواب پریدم...
صدای کیه ؟
- گه خورده اومده اینجا...
- اون بابا رو کشته...
- هیـــــــس میشنوه !!
- میخوام بشنوه !! دختره ی هرزه با چه رویی اومده اینجا...
...
صدای آبجیم بود...
جرأت نمیکردم پامو از اتاق بذارم بیرون..
صدای در اومد..
داداشم هم اومده انگار...
کوبید به در اتاق..
- گمشو بیا بیرون !! تو و اون اتاق گندتو به آتیش میکشم..
- مامان برای چی راهش دادی ؟! کم داغونت کرد ؟! بابا رو کشت..میخوای آینه ی دق تو هم بشه !!
- من میدونم ! این عوضی تا شما هم نکشه دست از سرمون برنمیداره..
- بیا بیرون آشغال !!!
خیلی ترسیده بودم..خیلی...
میخواستم بیشتر از این مامان رو اذیت نکنن...
مرگ یه بار شیون یه بار..
در اتاقو باز کردم و رفتم بیرون...
آبجیم رو دیدم...
برای یه لحظه ماتش برد..
اما..
خوابوند تو گوشم..
داداشمم هولم داد بیرون..
مامان هم با صدای بلند گریه میکرد...
با هزار فحش و ناسزا انداختنم بیرون..
پشت در نشستم و باهاشون حرف زدم...
- میدونم کارم اشتباه بود که اومدم...
- میدونم کارم اشتباه بود که اصلا رفتم..
- میدونم چه زجری کشیدید
- میدونم ازم متنفرید..
- میدونم منو مقصر فوت بابا میدونید
- همیشه دلتنگتون بودم وهستم...
- همیشه میومدم از دورادور نگاهتون میکردم
- شاهد بزرگ شدن تو بودم داداشی..
- شاهد ازدواج تو هم بودم آبجی...
- کاش میمردم و شاهد فوت بابا نبودم...
- حلالم کنید....
دیدم دو تا مرد و یه زن وایسادن نگاهم میکنن...
منم سریع خودمو جمع کردم و با گامهای بلند و سریع از خونه..از کوچه..از خیابون دور شدم...
کاش..
کاش پام میشکست و از خونه نمیرفتم..
کاش پام میشکست و وقتی رفتم برنمیگشتم...
کاش میمردم و این لحظه ها رو نمیدیدم...
.........


..:: نویسنده ::..

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
پاییز پنجره ای ست که از اتاق من به هوای تــــــــو باز میشود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    پاییز رو دوس داری ؟؟؟
    کـــدوم فصـــل رو بیشتر دوســـــ♥ـــــت داری ؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 151
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 128
  • باردید دیروز : 16
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 217
  • بازدید ماه : 496
  • بازدید سال : 1,522
  • بازدید کلی : 76,288