ﺯﺧﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﺰﻩ ﻣﺰﻩ ﺍﺵ ﮐﻦ،
ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻤﮑﺶ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
ﺯﺧﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﺰﻩ ﻣﺰﻩ ﺍﺵ ﮐﻦ،
ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻤﮑﺶ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
پاییزی باش...
زرد،نارنجی و قرمز...
مانند آتش گرم اما با بوی نم باران...ب
بار و بشوی از تمام سیاهی ها و با گرمای رنگ هایت دل گرمی باش برای همه ی آدمها...
پاییزی باش اما سقف دلت هیچ گاه برگ ریزان پاییزی نباشد...
پاییز می آمد ...
فاصله بسیار نزدیک .. !
بیا ای پاییزم ... !!!
زیرا
تنها چیزی هستی که ..
وقتی میایی ..
خوشحالم میکنی .. !!
در عین غمگینی بی نهایت ...
یک روز دلت
چنان هوای دستانم را خواهد كرد
كه چشمانت را ببندی و
خالی از هرفكر ديگرى
زير آوازی بزنی
كه هيچگاه فرصت نشد
با هم بخوانيمش...
يک روز
به هر دليلى
اشک
از چشمانت جارى خواهد شد و
دستى براى پاک كردنش
از دستانت
سبقت نخواهد گرفت
آن روز است
كه دلتنگم می شوى.
چيزى نيست
چشمانت را ببند و
بخواب
تو عادت دارى
زود فراموش خواهى كرد...
پسر ﻧﻴﺴﺘﻰ ﺗﺎﺑﻔﻬﻤﻰ ﭘﻮﻝ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﻪ ...
ﭘﺴﺮ ﻧﻴﺴﺘﻰ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻰ 2 ﺳﺎﻝ ﺗﻨﻬﺎﻯ ﺗﻨﻬﺎ ﻏﺮﺑﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﻯ ﻛﺸﻴﺪﻥ ﭼﻘﺪ
ﺳﺨﺘﻪ ...
ﭘﺴﺮ ﻧﻴﺴﺘﻰ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻰ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺷﻐﻞ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﻘﺪ ﺳﺨﺘﻪ ...
ﭘﺴﺮ ﻧﻴﺴﺘﻰ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻰ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ ﭼﻘﺪ
ﺳﺨﺘﻪ ...
ﭘﺴﺮ ﻧﻴﺴﺘﻰ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻲ بوق زدن پشت ماشین عروس عشقت چه حالی داره
ﺑﭽﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﭼﻘﺪ ﺳﺨﺘﻪ ...
ﭘﺴﺮ ﻧﻴﺴﺘﻲ ﺑﻔﻬﻤﻲ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻐﺾ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺴﺨﺮﺕ ﻧﻜﻨﻦ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻩ
ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﭼﻘﺪ ﺳﺨﺘﻪ ...
ﭘﺴﺮ ﻧﻴﺴﺘﻰ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﻰ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮﺍ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ
ﻋﺸﻘﺖ ﭼﻘﺪ ﺳﺨﺘﻪ ...
ﺁﺭﻩ ﻣﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻌﻨﻰ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﻰ ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺮﮒ
ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ
زن و مردی چند سال بعد از ازدواجشون صاحب پسری میشن و چند روز بعد از تولد بچه متوجه میشن که اون یه نابغه اس
بچه در یک سالگی مثل یک آدم بزرگ شروع به حرف زدن میکنه و در دوسالگی به اکثر زبانها حرف میزنه
در سه سالگی با اساتید دانشگاه به بحث و تبادل نظر میپردازه و در چهار سالگی پیش بینی های باور نکردنی راجع به علم و پیشرفت اون میکنه
در جشن تولد 5 سالیگش در حضور همه فامیل اعلام میکنه :
من دقیقا یک سال دیگه میمیرم ، مادرم 18 ماه بعد از من میمیره و پدرم یک سال بعد از مرگ مادرم میمیره !!
پسر بچه همون طور که گفته بود در شش سالگی میمیره و مرد بلافاصله در چندین شرکت بیمه همسرش رو بیمه عمر میکنه
طبق پیش بینی بچه مادرش هم در تاریخی که گفته بود میمیره و ثروت هنگفتی بخاطر بیمه عمر زن نصیب مرد میشه !
مرد تصمیم میگیره یک سال باقی مانده از عمرش رو به خوشی بگذرونه ، پس به سفرهای تفریحی زیادی میره ، در بهترین هتلهای جهان اقامت میکنه ، گران ترین خودروهای دنیا رو برای خودش میخره و در آخرین روز عمرش تمام دوستان و آشنایانش رو دعوت میکنه ، مهمونی مفصلی میگیره و آخرین شب زندگیش رو با یک دختر زیبا مشغول خوشگذرونی میشه ...
صبح با صدای جیغ دختره از خواب پا میشه و در حالی که تعجب کرده بود که چرا هنوز زنده اس میپرسه چی شده ؟
دختره جواب میده : وکیل خانوادگی شما تو راهرو افتاده و هیچ حرکتی نمیکنه ، فکر کنم مرده!=))
چه کسی میگوید که گرانی شده است ؟دوره ارزانی است....
دل شکستن ارزان ، دل ربودن ارزان ، دوستی ها ارزان..
.آبرو ، قیمت یک تکه نان و دروغ از همه چیز ارزان تر
قیمت عشق چقدر کم شده است !
کمتر از آب روان..و چه تخفیف بزرگی خورده است
قیمت هر انسان.
ﻫﻤﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎ ﮐﻼً ﻓﻘــﻂ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ...|:
ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ...|:
ﺩﻋﻮﺍ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ...|:
ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ....|:
ﭘﯿﺮﺯﻥ 80 ﺳﺎﻟﻪ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ 4 ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ...|:
ﻃﺮﻑ ﺑﺎ ﺯﻧﺶ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ....|:
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻗﺮﺍﺿﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ....|:
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ....|:
ﮔﺮﻭﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ...|:
ﻓﻘﺮ ﻭ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ...|:
ﻇﻠﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ...|:
ﮐﻼً ﻫﺮﭼﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ...|
ﺍﻻﻥ ﻫﻢ نظر نمیدن ﻓﻘﻂ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ |:
█████▓▓▓▓▓ حضرت عزرائیل █████▓▓▓▓▓
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
ما انسانها در زندگی روزمره خویش شاهد وقوع تدریجی و
قطعی این وعده حق الهی هستیم، به گونهای که هرازگاهی
خبر مرگ یکی از همنوعان، از میان دوستان، آشنایان و بستگان
به گوشمان رسیده و از آن متأثر میگردیم. اما باید دانست که
روزگار همیشه بر این منوال نبوده و در نهایت با فرا رسیدن روز
قیامت وعده الهی به طور کامل تحقق یافته و ندای مرگ همگانی
در میان موجودات عالم هستی سر داده میشود.
خداوند بی همتا از پیش آمدن چنین روزی را خبر داده و در این
باره فرموده: بی تردید قیامت در پیش است و شکی در آن نیست.
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
به هنگام فرارسیدن روز قیامت خداوند به اسرافیل دستور
میدهد که در صور بدمد، وقتی اسرافیل دستور الهی را اجرا
نموده و در صور دمید ناگهان صدای هولناکی از آن به سوی
زمین بر می خیزد، آن صدا به اندازهای ترسناک است که تمام
موجوداتی که روی زمین هستند از جن و انس گرفته تا
شیاطین خبیث، همه و همه در اثر آن غش کرده و میمیرند،
آنگاه صدای دیگری از آن به سوی آسمان بلند میشود، که در
اثر آن تمام موجودات آسمانی میمیرند مگر کسانی که خداوند
بخواهد زنده بمانند، که آنها جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل هستند.
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
در این هنگام است که مرگ تمام موجودات را در کام خود فرو
برده و سکوتی مرگبار عالم هستی را فرا میگیرد. سپس
خداوند به عزرائیل میفرماید: ای عزرائیل چه کسانی باقی
ماندهاند؟ فرشتهی مرگ میگوید: «أنت الحی الذی لا یموت»
شما ـه زنده که هیچ وقت نمی میرد
و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و من.
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
خداوند به عزرائیل دستور میدهد که روح آن سه فرشتهی
مقرّب درگاهش را قبض کند.
(عزرائیل نیز همین دستور را اجرا میکند)
سپس خداوند به او میگوید: چه کسی زنده مانده است؟
عزرائیل جواب میدهد: بندهی ضعیف و مسکین تو عزرائیل،
در این هنگام از طرف خدا خطاب میرسد:
بمیر ای ملک الموت. عزرائیل صیحه ای میزند که اگر این صیحه
را مردم پیش از مرگ خود میشنیدند در اثر آن میمردند. وقتی
تلخی مرگ در کامش پدیدار میشود، میگوید: اگر میدانستم
جان کندن این مقدار سخت و تلخ است، همانا در این باره با
مؤمنین مدارا میکردم.
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
در این هنگام خداوند خطاب میکند:
ای دنیا کجایند پادشاهان و فرزندانشان؟
کجایند ستمگران و فرزندانشان؟
کجایند ثروت اندوزانی که حقوق واجب خود را ادا نکردند؟
امروز پادشاهی عالم از آن کیست؟
هیچ کس پاسخ نمیگوید.
آنگاه خداوند خود میفرماید:
(الله الواحد القهار) خداوند یگانه و قهار است
ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺩﺧتر ﺑﺎﯾﺪ ﺟﻠﻮ مردی که دوسش داره
ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺎ ﺭﻧـــﮕﺎﯼ ﺷــــــــــﺎﺩ ﺑـــﭙﻮﺷﻪ
ﺑﺎﺱ ﭘﺎﯾﻪ ﺑﺎﺷﻪ، ﺷﺮ ﺑﺎﺷﻪ، ﺷﯿﻄﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ
ﺍﺯ ﺳﺮ ﻭ ﮐﻮﻟش ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻩ، ﮐــــِــﺮﻡ ﺑﺮﯾﺰﻩ
ﻫﯽ ﺑﺨﻨﺪﻩ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮش ﺑﺬﺍﺭﻩ ﻫﯽ ﻣﺎﭼش ﮐﻨﻪ
ﻧﻪ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﺚِ ﺟﻮﺟﻪ یه ﺭﻭﺯﻩ ﻏﻤﺒﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻩ
ﺑﺸﯿﻨﻪ ﺑﺎﻫﺎش ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﭘﻠﯽ ﺍﺳﺘﯿﺸﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﺍﻭﻧﻢ ﺷﺮﻃﺎﯼ ﺧﻔﻦ ﻭ ﻣﻬﯿﺞ
ﺗﻮﻟﺪﺕ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ ﺧﻮﻧﻪ ﮐﯿﮏ ﻭ ﺑﮑﻮﺑﻪ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﻭ ﻫﺮ ﻫﺮ ﺑﺨﻨﺪﻩ
ﺣﺮﺻﺘﻮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﻋﺼﺒﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯼ ﺑﭙﺮﻩ ﺑﻐﻠﺖ ﻣﺎﭺ ﺑﺎﺭﻭﻧﺖ ﮐﻨﻪ
دختر رویاهای یه مرد بودن به همین راحتی هم نیست ...
انقد تو زندگیش سختی کشیده بود که دفعه اولی که باهاش قهر کردم اسمس داد :
از این بدترهاش سرم اومده...!
ولی لذت ناز کردنو ازت نمی گیرم ، حاضر شو دارم میام دنبالت...
ﺩﻧﻴــــﺎ ﺷﺎﻣــﻞ ﺑﻌﻀـــﻲ ﻫـــﺎ ﻧﻤﻴﺸــــﻪ؛ ﺑﻌﻀــــﻲ ﻫـــﺎ ﺧﻮﺩﺷــــﻮﻥ ﻳـــﻪ ﺩﻧﻴـــﺎﻥ !
غـــرورت را زیــر پـا بگـــذار
تـا مـن بــرایت دنیـــا را زیــر پـا بگـــذارم....
پــایـیـز را دوست دارم
میشــود نـفسـش کــشیـد بی مـنـتــــــ...
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی
اندازه پاییز به مذاق خیابان ها
خوش نیامد
پاییز
"مهـر"ی دارد
که بر دل هر خیابان می نشیند
وقتــــی یه زن می گـــه دوستتــــــ دارم یعنـــی روی قلبــــــ مردانــــه ات حسابــــــ باز کـــــرده ...
.
.
.
پلکها را پایین بکش
بهشت چشمانت
چقدر هوس انگیز است !!!
بعضی وقتها
هوس چیدن به سرم میزند . . .
حوای دلم
آدم شدنی نیست . . !
دوست دارم یه بار بشینم موهاتو ببافم
یه چند تارش بریزه .بگم اینارو میبینی ؟؟؟
بگی اره ..!!!
منم بگم با همه دنیا عوضشون نمیکنم
بوی صبح میدهی،
و گنجشکها
در خندههایت پرواز میکنند.
حسودیم میشود
به خیابانها و درختهایی،
که هر صبح
بدرقهات میکنند...
حسودیم میشود
به شعرها و ترانههایی که میخوانی
- خوشا به حال کلماتی،
که در ذهن تو زیست میکنند!-
دلم میخواهد
یکبار دیگر
شعر را
خیابان را
تمام شهر را،
با کودک مهربان دستهایت
از اول،
قدم بزنم...
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
من می شناختم او را
نام تو راهمیشه به لب داشت
حتی
در حال احتضار
آن دلشکسته عاشق بی نام و بی نشان
آن مرد بی قرار
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو
هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود
وگفتگو نمی کرد
جز با درخت سرو
در باغ کوچک همسایه
شبها به کارگاه خیال خویش
تصویری از بلندی اندام می کشید
و در تصورش
تصویر تو
بلندترین سرو باغ را تحقیر کرده بود
حالا که نیستی
دیگر چه فرقی می کند
روز باشد یا شب
بهار باشد یا پاییز
قصه این است
که در گذر همۀ فصل ها
من دلم فقط تو را می خواهد
نه بهار با هیچ اردیبهشتی ,
نه تابستان با هیچ شهریوری ,
ونه زمستان با هیچ اسفندی ,
اندازه پـایـیز به مذاق خیـابـانها خــــوش نیـامــد,
پـائیز مــهری داشـت
کـه بـــَر دل هـر خیـابان مـی نشست ...
اگه همه ی دنیا کنارت باشن ،
.
همیشه دلتنگ کسی میشی که
.
.
.
.
.
.
.
.
نمیتونی کنارش باشی !!!
دلـم " کما " می خواهـد!
از آ نهایی که دکتر می گوید :
متأسفم ....!!
فقط برایش دعــا کنید...!!
حرف تازه ای ندارم …
فقط خزان در راه است …
کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ،
شاید یادت بیافتد جیب هایت را
وقتی دست هایم مهمانشان بودند
فقط بوی پاییزی که در راه است کافیست،
تا دلم به هوای بودنت
نفس بکشد...
اینجا در انتهای تابستان خیالم،
برگریزان تمام خاطراتت
غوغا می کند
تابستـــــان رخت سفـــر
بر تــــن کرده و
پایــــیــــز با تمـــام
عاشقــــانــه هایــــش
در راه آمــــدن ،
امـــا کســـی
هنــــوز اینـــجا درگیــــر
کشف فصــــل آمدنــــت اســـــت
پاییز را دوست دارم به خاطر غریب و بی صدا آمدنش
رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
خش خش گوش نواز برگ هایش
صدای نم نم باران های عاشقانه اش
پاییز را دوست دارم به خاطر رفتنش
خیس شدن زیر بارانش !!!
بوی ماه مهر می آید
زنگ مدرسه مال بچه هاست
آهای آدم بزرگا زنگ زندگیتان را بزنید
شروعی دیگر بایدت...........
من عاشق نیستم ! ♥
.
فقط شبها بدون آغوشت نمیتوانم بخوابم ..
روزها دلتنگ میشوم !
از دیدنت سیر نمیشوم !
عطرت روحم را به پرواز در میاورد !
کنارم که هستی زمان بی معنا میشود ..
یک نگاه گرم و لبخند مهربانت دلم را قرص میکند ..
گرمای دستانت اب روی آتش این روزهایم است ..
.
من عاشق نیستم ...
فقط حرف تو که میشود ..
دیگر هیچ چیز نمیشنو جز نام ♥
.
تعداد صفحات : 3